سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که از دنیا اندوهناک است ، از قضاى خدا خشمناک است . و آن که از مصیبتى که بدو رسیده گله آرد ، از پروردگار خود شکوه دارد و آن که نزد توانگر رفت و به خاطر مالدارى وى از خود خوارى نشان داد دو ثلث دینش را به باد داد ، و آن که قرآن خواند و مرد و راه به دوزخ برد از کسانى بود که آیات خدا را به فسوس گرفت و افسانه شمرد ، و آن که دلش به دوستى دنیا شیفته است دل وى به سه چیز آن چسبیده است : اندوهى که از او دست بر ندارد ، و حرصى که او را وانگذارد ، و آرزویى که آن را به چنگ نیارد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :29
بازدید دیروز :1
کل بازدید :98973
تعداد کل یاداشته ها : 78
103/9/5
4:20 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لی لی[911]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
خورشید تابنده عشق upturn یعنی تغییر مطلوب ###@وطنم جزین@### گل رازقی لیلای بی مجنون عشق سرخ من برادرم ... جایت همیشه سبز ... عکس و مطلب جالب و خنده دار پارمیدای عاشق hamidsportcars مـــــــــبـــــلِّـــــغ اســـــلــــام مــــــحـــــمـــــــدی شقایقهای کالپوش سکوت ابدی بلوچستان هم نفس ♥هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب♥ ► o▌ استان قدس ▌ o ◄ وبلاگ شخصی حامد ذوالفقاری آموزش رباتیک در کرج,رباتیک,ربات,رباتیک البرز,صنایع رباتیک آراد مقاله+آموزش+اخبار تازه ها یا د د اشت ها ی شخصی خو د م . ..:.:.سانازیا..:.:. امامزاده میر عبداله بزناباد برترین لحظه ها سفیر دوستی تنهایی......!!!!!! کلبهء ابابیل هستی تنهاااااا..... .: شهر عشق :. پیامنمای جامع ܓღ فـــرقــ بــیــنـــ عـشــقــ و دوسـت داشــتــنــ ایران اسلامی ღღتبسمـــــیـ بهـ ناچارღღ عکس های عاشقانه منطقه آزاد احمد چاله پی محمدمبین احسانی نیا ستاره سهیل اندیشه های من *bad boy* مشاوره - روانشناسی The best of the best دل شکسته یکی هست تو قلبم.... Dark Future S&N 0511 عشق ترخون Manna دریایی از غم Deltangi علمدار بصیر مبانی اینترنت صدای سکوت پسران علوی - دختران فاطمی *عشق و جزا* تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل بزرگترین سایت خنده بازار عمارمیاندواب مهاجر جیغ بنفش در ساعت 25 نت سرای الماس اس ام اس مردود تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم خاطرات من و دکترم I AM WHAT I AM من،منم.من مثل هیچکس نیستم همای رحمت باور من...!!! Tarranome Ziba ولایت دات کام ویژه نامه حسبان پردیس دختر و پسرای ایرونی زمزمه ی کوچه باغ شاه تور هفته نامه جوانان خسروشهر غزلیات محسن نصیری(هامون) هر چی تو دوست داری *دنـیــــای مـــــــن :) * وفا عشق پاک دوستانه xXx عکسدونی xXx دل نوشته های مائده « « عاشقی » » کشاورزی نوین بندر میوزیک نقاشی های الیکا یحیایی آزاد pink love اصولی رایانه محسن حیدری ستاره خاموش شاسوسا منتظران مهدی(عج) شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة یک عاشقانه ی ساده برای من...... ایرانیان ایرانی پایــــــگاه اطــــــلاع رســــــــانی قـتــــلیــــش خنده بازار 2 مشق عشق ناز باشگاه پرواز سکوت پرسروصدا عشق تابینهایت من و تو...ما فرهنگی آشنایی خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا دلو بزن به دریا عشق بزرگ ترین دروغ دنیاست جوک بی ادبی ، جوک بی تربیتی .::.تنها ترین دوست!واسه همیشه.::. بهار عشق عشق بزرگ ترین دروغ دنیاست دل شکسته یاس... نبض شاه تور *(حرفهای نگفته)* Hunter تجربه های مربی کوچک ღ♥ღ من و تو ღ♥ღ باران قدیسان مرگ یاور 313 غریبه ghamzade آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل ***رویا*** متالورژی_دانلودکده ی مهندسی متالورژی Rikhtegari.ir علم نانو در زندگی بی تو میمیرم... ستاره سهیل صدای مردم نی ریز delshekasteh ❤خاکســـــــتر عشـــق❤ بهترین دوست داستان یک روز مجاهد69 آزاد اندیشان خـــــستــــــــــــه امـــــــــــــــــ *دنیای یخی* یادداشتهای پراکنده دکتر ستوده شکارچی لحظه ها مناجات با عشق فهادانــ بیاببین چیه؟ از یک انسان غم صداقت دانستنی های جهان مریم بانو جوجو جدیدترین و جالب ترین رویداد ها در بروزترین وبلاگ(خوش آمدید) زندگی زیباست اما... متن ترانه ماندگارترین آهنگ های ایرانی روان شناسی کودک دستنوشته فقط من برای تو update your science ..::.. رنــــگــیـــن کــــــمــــان ..::.. کسب در آمد آسان از اینترنت *وبلاگ من* sadaf*love*live کلبه ساکت خیال هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه @sara@ ME&YOU یک خنده ی رومانتیک/بایه وبلاگ آنتیک با من باش بازی زندگی تک صلیب عشق بروبچ زابل من + تو = ما عشق اول11 به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید هر چه میخواهی این جا هست تنهایی .... دلم گرفته کـــــــــــــمــــــــــــــــــــــــــک جیگر نامه گاهنامه زیست خطـــــــ خطی * امام مبین * افسانه ی دونگ یی آژانس مسکن عمادی ارون به خدا سپردمت ما برای هم نبودیم سکوت شبانه سه ثانیه سکوت جوک و خنده یه دختر تنها دهاتی دکتر علی حاجی ستوده مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی پسری ازنسل امروز پرسپولیس دوست فقط و فقط خواننده ها خریدار غروب Romance رویای زیبا ... هر چی بخوای REAL 2 فروشگاه اینترنتی نشریه ی دوستی شعبه یک وبلاگ صدف= عشق طلاست عشق نردبانی برای لمس رویا ها عاشق تنها.... به نام خدایی که در این نزدیکیست آرش...پسر ایده آل من روانشناسی جالب جالب اما خواندنی فراق یار از دوجین خوشگل تر وفا فقط برای او موسیقی و سنتور نوازی نوین تنهایی من عشق طلاست تک شاخ عشق آبی های لندن wanted عشق ،غم ،تنهایی جوجواستان پسر شمالی sina عروسک دو راهی عشق music 90 یه دختر تنها کهکشان Networkingbest روژمان ورزش مطالب مذهبی درباره ی رپ و دوست شدن با شما تعمیر و نگهداری هواپیما&اطلاعت عمومی پسر تهرونی قدیسان مرگ فقط خدا معماری نوین آرنیکان جـــــوکیـ ـها کفر نامه کارو طراحی چهره تقدیم به عشقم چشمهای نقره ای Violin MUSIC تنهای اول

 مادر بزرگ در حالی که با دهان
 بی دندان، آب نبات قیچی را می مکید ادامه داد :
 آره مادر ، ُنه ساله بودم که
 شوهرم دادند، از مکتب که اومدم ، دیدم خونه مون شلوغه
 مامانِ خدابیامرزم همون تو
 هشتی دو تا وشگون ریز از لپ هام گرفت تا
 گل بندازه. تا اومدم گریه کنم گفت: هیس، خواستگار آمده.

 خواستگار ، حاج احمد آقا ، خدا
 بیامرز چهل و دو سالش بود و من ُنه
 سالم. گفتم : من از این آقا می ترسم،
 دو سال از بابام بزرگتره.
 گفتند : هیس ، شکون نداره عروس
 زیاد حرف بزنه و تو کار نه بیاره
 
حسرت های گذشته را با طعم آب
 نبات قیچی فرو داد و گفت: کجا بودم مادر ؟ آهان 
جونم واست بگه ، اون زمون ها که
 مثل الان عروسک نبود. 
بازی ما یه قل دو قل
 بود و پسرهام الک دو لک و هفت سنگ
 سنگ های یه قل دو قل که از نونوایی
 حاج ابراهیم آورده بودم را
 ریختند تو باغچه و گفتند: 
تو دیگه داری شوهر می کنی ،زشته این بازی ها گفتم : آخه.... 
گفتند: هیس آدم رو حرف بزرگترش حرف نمی زنه 
بعد از عقد ، حاجی خدا بیامرز ،
 به شوخی منو بغل کرد و نشوند رو
 طاقچه، همه خندیدند ولی من ، ننه
 خجالت کشیدم به مادرم می گفتم :
 مامان من اینو دوست ندارم 
مامانم خدا بیامرز ، گفت هیس ،
 دوست داشتن چیه؟ عادت میکنی 
بعد هم مامانت بدنیا اومد؛ با
 خاله هات و دایی خدابیامرزت؛بیست
 وخورده ایم بود که حاجی مرد. یعنی

 میدونی مادر ، تا اومدم عاشقش بشم، افتاد و مرد.
 نه شاه عبدالعظیم با هم رفتیم و نه
 یه خراسون.یعنی اون می رفت ، میگفتم : اقا منو
 نمی بری ؟ می گفت هیس ، قباحت دارهزن هی بره بیرون .

 می دونی ننه ، عین یه غنچه بودم
 که گل نشده ، گذاشتنش لای کتاب روزگار و خشکوندنش
 مادر بزرگ ، اشکش را با گوشه
 چارقدش پاک کرد و گفت:آخ دلم می خواست عاشقی
 کنم ولی نشد ننه. اونقده دلم می
 خواست یه دمپختک را لب رودخونه بخوریم ، نشد. دلم
 پر می کشید که حاجی بگه دوست دارم ،
 ولی نگفت حسرت به دلم موند که
 روم به دیوار ، بگه عاشقتم ولی نشد که بگه.
 گاهی وقتا یواشکی که
 کسی نبود ، زیر چادر چند تا بشکن میزدم 
آی می چسبید ، آی میچسبید.
 دلم لک زده بود واسه یک یه قل
 دو قل و نون بیار کباب ببر ولی دست های حاجی قد
 همه هیکل من بود ، اگه میزد حکما باید دو روز میخوابیدم 
یکبار گفتم ، آقا میشه فرش
 بندازیم رو پشت بوم شام بخوریم ؟
 گفت :هیس ، دیگه چی با این عهد و عیال 
 همینمون مونده که انگشت نماشم. 
مادر بزرگ به یه جایی اون دور
 دورا خیره شد و گفت: می دونی ننه ، بچه گی نکردم، جوونی هم نکردم.
 یهو پیر شدم ، پیر.
 پاهام خشک شده ، هر چی بود که تموم
 شد. آخیش خدا عمرت بده ننه چقدر دوست داشتم کسی حرفمو گوش
کسی حرفمو گوش بده و نگه هیس.
 به چشمهای تارش نگاه کردم ،
 حسرت ها را ورق زدم و رسیدم به کودکی
 اش. هشتی ، وشگون ، یه قل دوقل ،عاشقی و ...
 گفتم مادر جون حالا بشکن بزن ، بزار خالی شی.
 گفت : حالا دیگه مادر ، حالا که
 دستام دیگه جون ندارن ؟
 انگشتای خشک شده اش رو بهم
 فشار داد ولی دیگه صدای نداشتند


92/6/30::: 12:16 ص
نظر()
  
  


برداشت اول از فرهنگ اول….


پیش خدمت رستوران: سلام، روزشما به خیر آقا.
من: سلام، روز شما هم به خیر.
پیش خدمت رستوران: خیلی خوشحالم که می بینم تان. چه کمکی می توانم به شما بکنم؟
من: ممنون، خوب فکر می کنم دلم می خواهد بدانم که منوی امروزتان چه هست؟
پیش خدمت رستوران: واو، البته. برای تان می گویم. شما می توانید با سوپ مخصوص ما شروع کنید، یک سوپ قارچ فوق العاده به همراه … (2-3 دقیقه با آرامش توضیح می دهد)
من: بسیار خوب، بعضی هایش یادم رفت، امکان دارد یک بار دیگر از روی منوی تان انتخاب کنم؟
پیش خدمت رستوران: البته که می توانید. این منو خدمت شما و می روم تا راحت باشید.

کمی بعد، دست ام را تکان می دهم، بلافاصله پیش خدمت می آید…

من: من غذای ام را انتخاب کردم. می توانم سفارش بدهم؟
پیش خدمت رستوران: البته. خوشحال می شوم. از شما پیداست باید انتخاب های فوق العاده ای باشند.
من: (تبسم) امیدوارم، ممنون. لطفا برای ام بنویسید یک استیک گوشت با سبزیجات.
پیش خدمت رستوران: چه انتخابی! عالی است! من هم طرفدارش هستم. می خواهید چقدر پخته باشد آقا؟
من: نه زیاد سرخ شود، نه زیاد خام، آبدار باشد لطفا. (Well done)
پیش خدمت رستوران: اوه البته، حتما. چیز دیگری هم میل می کنید در کنارش؟
من: دوست دارم کنارش یک سالاد سزار داشته باشم. اما در منوی تان نیست. خوب حقیقتش دقیقا نمی توانم چه چیزی را می توانم جایگزینش کنم؟ کمکم می کنید؟
پیش خدمت رستوران: اوه البته، می دونید سالاد سزار سالاد مورد علاقه من هم هست، شاید بتوانم کاری کنم چیزی شبیه سالاد سزار برای تان بیاورند، اما ممکن است سسش دقیقا آن نباشد. اگر دوست نداشتید پولش را پرداخت نکنید. می خواهید امتحانش کنید آقا؟
من: خوب البته. بهتون اعتماد میکنم.
پیش خدمت رستوران: عالی است، آیا نوشیدنی هم میل می کنید قربان؟
من: البته، مقداری نوشابه، با یخ، البته یخ کم (Easy Ice)
پیش خدمت رستوران: حتما. هر کاری داشتید اسم من جان است، لطفا به خودم اطلاع بدهید. از آشنایی با شما خوشحالم و برای ما مهم است شما را دوباره ببینیم.
من: اوه، ممنونم.

میانه غذا خوردن، 30 دقیقه بعد از حضور در رستوران به چیزی نیاز پیدا می کنم. دست ام را تکان می دهم تا جان (پیش خدمت) بیاید.

من: هی جان، امکان داره بیایی پیش من؟
چند ثانیه بعد…
پیش خدمت: دوباره سلام! اوه حس می کنم استیک تون را دوست نداشتید چون هنوز نصفش باقی است، می خواهید غذای تان را عوض کنم؟
من: نه، نه، اتفاقا فوق العاده است. فقط آرام می خورم چون دکتر توصیه کرده است که آرام بخورم. ناراحتی گوارش دارم جان.
پیش خدمت: اوه متاسفم، خوب چه کارمی توانم بکنم؟
من: دوست دارم هم کمی بیشتر نوشابه داشته باشم، هم صورت حساب ام را، اگر امکان دارد؟
پیش خدمت رستوران: اوه البته، هر دو را می آورم. بهم مهلت بدهید لطفا.
من: بله با کمال میل. راحت باش.
پیش خدمت رستوران: اما قبل از آن، اجازه می دهید درباره دسرها با شما صحبت کنم؟
من: نه جان، ممنون اما واقعا سیر هستم و باید بروم چون عجله دارم. حتما بار بعد امتحان خواهم کرد.
پیش خدمت رستوران: حتما. خوشحال می شوم. با یک لیوان نوشابه و صورت حساب زود بازخواهم گشت.
من: ممنون جان. منتظرم


برداشت دوم از فرهنگ دوم….



(تصمیم می گیرم به عمد تقریبا همان مکالمه را داشته باشم)

پیش خدمت رستوران: (بعد از 5 دقیقه نشستن) چی میل میکنید؟
من: علیک سلام، روز شما هم به خیر.
پیش خدمت رستوران (می خندد): سلام. سلام. چی میل دارین؟
من: امکان دارد منوی غذای امروزتان را برای من توضیح بدهید؟
پیش خدمت رستوران: ببخشید خیلی شلوغه؛ شرمنده، این منو خدمتتان. همیناست دیگه قربان!
من: بله. البته. پس بگذارید بخوانم.
پیش خدمت رستوران: پس بر می گردم.
من: ممنون. بله 5 دقیقه دیگر آماده ام.

کمی بعد، دست ام را تکان می دهم، پیش خدمت می بیند اما ده دقیقه بعد می آید…

من: غذای ام را انتخاب کردم. می توانم سفارش بدهم؟
پیش خدمت رستوران: (هیچ حرفی نمی زند و کله اش روی کاغذش است)
من: به من نگاه نمی کنید عزیزم؟
پیش خدمت رستوران: (خنده) آقا مگر اومدید خواستگاری بنده؟
من: البته که خواستگاری شما نیامده ام. همین طوری پرسیدم. ببخشید. فکر کردم دوست دارم اول بهم نگاه کنید بعد یادداشت کنید.
پیش خدمت رستوران: (کله اش را می آورد تا بالای بشقابم) خوب چی می خورید؟
من: (کمی صورتم را عقب می برم) لطفا برای من استیک بیاورید با سبزیجات.
پیش خدمت رستوران: همین؟ نوشیدنی؟
من: عزیزم؛ نمی خواهید بپرسید چقدر پخته باشد؟
پیش خدمت رستوران: استیک مگر نخواستید قربان؟
من: البته
پیش خدمت رستوران: ما خودمون حواسم مون هست چقدر پخته باشد. خاطر جمع باشید. کارمان را بلدیم. شما به رستوران …. آمدید.
من: (خنده) البته که حواس تان هست، اینجا را هم از داخل تخم مرغ شانسی پیدا نکرده ام قربانت بروم، اما برای من مهم است زیاد سرخ نشود، آبدار هم باشد در صورت امکان.
پیش خدمت رستوران: همونه آقا، همونه. خام که نمی دیم خدمتتون قربان.
من: بله. البته
پیش خدمت رستوران: نوشابه؟ دوغ؟ دلستر؟ آب؟ آب میوه؟ چی می خورید نوشیدنی؟
من: یک قوطی کوکاکولا می خواهم عزیزم.
پیش خدمت رستوران: سرد باشه، درسته؟
من: مگر شما کوکاکولای گرم هم سرو می کنید؟
پیش خدمت رستوران: نه آقا دیدم شما حساسید گفتم، با یخ بیارم یا همین طوری بیارم؟
من: بله سرد باشد و بایخ. یخ اش لطفا کم باشد.
پیش خدمت رستوران: دیگه ما یک ظرف یخ میاریم هرچی خواستید بریزید توش!
من: واقعا؟ بریزم توش؟
پیش خدمت رستوران: (می خندد) آقا اذیت نکن! خیلی باحالی به خدا!
من: ببخشید. منظوری نداشتم البته.
پیش خدمت رستوران: سالاد، ترشی، زیتون پرورده، ماست موسیر؟
من: خوب خیلی دوست دارم کنار غذام سالاد سزار داشته باشم، اما در منوی شما نیست، می توانید کمکم کنید؟
پیش خدمت رستوران: آقا همین سالاد فصلمون رو بزن عالیه. یک بشقاب متوسط یا بزرگ بنویسم قربان؟
من: (خنده ام می گیرد) نه آقا! عرض کردم من سالاد سزار دوست دارم. خوب ندارید ظاهرا. مشکلی نیست. نمی خورم.
پیش خدمت رستوران: (با بی حوصلگی) نه آقا نداریم، (کله اش را باز جلوتر می آورد) هرچی تو منو هست داریم، همش یکیه آقا بخوریدش دیگه (می خندد هر هر)
من: (از خلوت بودن اطرافم مطمئن می شوم) چی را بخورم؟
پیش خدمت رستوران: (می رود عقب تر) سالاد فصل مخصوص مان را.
من: نه ممنون. چیز دیگری نمی خواهم.
پیش خدمت رستوران: (سرش را می اندازد پایین و می رود)

30 دقیقه می گذرد، برای پیش خدمت دست تکان می دهم و ده دقیقه بعد می آید…

من: امکان دارد هم کمی بیشتر نوشابه داشته باشم و هم صورت حسابم را؟
پیش خدمت رستوران: نوشابه که یک قوطی دیگر می خواید، چشم. صورت حساب هم خوردید همان جلو حساب کنید.
من: ممنون آقا. راستی اسم شما را می توانم بدانم؟
پیش خدمت رستوران: آقا اذیت می کنی ها؟
من: نه، ببخشید، بفرمایید.
 


نکته اول)
برداشت اول، یک رستوران متوسط در شهر سان دیگو در امریکا
برداشت دوم، یک رستوران مشهور در خیابان ولیعصر در تهران

نکته دوم)
برداشت اول، فرهنگی که مردم در آن یاد گرفته اند به هم احترام و عزت بگذارند.
برداشت دوم، فرهنگی که نه همه، اما اغلب مردم گویا از هم طلبکارند.

نکته سوم)
برداشت اول، یک رستوران که به کارمندانش یاد داده است رضایت مشتری یعنی پول دار تر شدن آن ها و حقوق و انعام بیشتر برای خود کارکنان.
برداشت دوم، یک رستوران که کارمندانش فکر می کنند اگر مشتری به این رستوران مشهور آمده باید هر طور که به او غذا می دهند یا با او رفتار می کنند باید کوفت و نوش جان کند!

نکته چهارم)
برداشت اول، جایی است که خوشحال بودن مشتری از همه چیز مهم تر است در غیر این صورت مدیر آن رستوران خود را موفق نمی داند. (یعنی کسب حلال، یک کشور غیر مسلمان)
برداشت دوم، جایی است که اگر چه کسب حلال به ظاهر مهم است، اما مهم بشقاب هایی است که از آشپزخانه بیرون می رود و پول هایی است که جمع می شود. مشتری هم راضی نبود می تواند دیگر نیاید! (یک کشور مسلمان)

نکته پنجم)
برداشت اول، جایی است که اگر اول مشتری راضی نباشد شمای پیش خدمت حتما شغل ات را از دست می دهی. پس هرکه خلاق تر باشد و مشتری را خوشحال تر کند کارفرما از او راضی تر خواهد بود.
برداشت دوم، جایی است که اگر اول کارفرما راضی نباشد شمای پیش خدمت حتما شغل ات را از دست می دهی. پس هرکه بزودتر مشتری ها را رد کند و بیشتر خوراکی بدان ها بچپاند و خواسته های اضافی آن ها را کمتر جواب بدهد و وقت کمتری تلف کند کارفرما از او راضی تر خواهد بود.

نکته ششم)
برداشت اول؛ پیش خدمت رستوران تقریبا ادبیات شبیه حکمرانانانش دارد.
برداشت دوم: اسثتثنا مثل برداشت اول است. اینجا هم رفتار حکمرانان را با مردم میان خود مردم هم می بینید با هم. (لبخند)

نتیجه اخلاقی: عزت گذاشتن و احترام به حقوق متقابل یک چیزی نیست که به قول آن گارسون بریزیم توش تا در بیاید! که باید از کف کوچه ها و خیابان ها و داخل خانه ها شروع کرد. یک حکومت مسئول کنترل برنامه های کلان و بلند مدت یک کشور است، طرز حرف زدن، طرز احترام گذاشتن یا شعور برخورد خودمان با خودمان هیچ ارتباطی به این که چه کسی مثلاً رئیس جمهورماست ندارد! حتی اگر آقای باراک اوباما نیز رئیس جمهور ما شود، حتی اگر قانون اساسی انگلستان قانون اساسی ما شود، خیابان ها و مردم ما همین اند و تغییری نخواهید دید در این جزئیات روزمره ای که هر لحظه و هرجا با آن مواجه هستید، مگر خود مردم تغییر را از رفتار خود شروع کنند!

در دنیا هیچ چیزی به اندازه آموختن برای ساختن یک زندگی انسانی اهمیت ندارد و این آموزش از هر قوم و ملیتی میتواند باشد.

92/6/26::: 6:9 ص
نظر()
  
  
امروز با یکی از کارگر هایافغان به اسم عبدالرحمن حمداللهکه الان 2 روز واسه ما کار میکنه گفتگویی داشتم که از بس تاسف بار و عجیب بود گفتم این گفتگو رو اینجا بنویسم. این گفتگو رو مو به مو اینجا میذارم تا قشنگ درک کنید حرف من رو ...

خب عبدالرحمن بگو چند تا زن گرفتی؟ 
یکی 

چرا یکی؟ 
ده میلیون پول خریدش رو دادم 

خرید !؟ 
-ها، پدر و مادرم رفتن و ده میلیون به پدرش دادن و برای من خریدنش 

خب زنت چند سالشه؟ 
-11 سالشه! 

و تو چند سالته؟ 
- 27 سال 

این همه فاصله ی سنی !
سکوت عبدالرحمن 

خب بچه چی، بچه داری؟ 
- نه تازه خریدمش 

یعنی تو تا حالا زنت رو ندیدی؟
نه 

خب تو ندیده با چه اطمینانی خریدیش؟ 
- خب، پدر و مادرم رفتن و واسم خریدنش 

حالا شاید ازش خوشت نیاد 
-نه، پدر مادرم خوب انتخاب کردند، یه دوست دارم اونجا که 7 میلیون قیمت داده بود، پدر مادرم 10 میلیون دادن به پدرش و اون رو واسم خریدن 

پس به حراج میذارید 
سکوت عبدالرحمن 

خب عبدالرحمن اومدیم و ازش خوشت نیومد، چکار میکنی؟ 
خب میرم یکی دیگه میخرم 

نه منظورم اینه که با این زنت چکار میکنی، به باباش پس میدی؟ 
نه این رو خریدم، دیگه مال منه 

 آها، جنس فروخته شده پس گرفته نمیشود 
- و باز سکوت عبدالرحمن 

خب، عبدالرحمن بهم بگو اگر یه زنی طرفای شما شوهرش بمیره چکار میکنید؟ 
- اگر شوهرش برادر داشته باشه زن اون میشه 

حالا اگر برادر شوهر نداشت چی! میره پیش باباش؟ 
نه پدر شوهرش میبره خونش

خب پدر شوهره باهاش چکار میکنه؟ 
- اون رو به یکی دیگه میفروشه ! 

اونوقت قیمت اینم همون قدره؟ 
نه اگر بچه نداشته باشه 5 میلیون و اگر بچه داشته باشه کمتر، مثلاً میری موبایل فروشی خب یه موبایل 500 هزار هست یه موبایل 150 هزار، خب با هم فرق میکنن !

عبدالرحمن بهم بگو اونورا بچه ها درسم میخونن؟ 
- ها، درس میخونن 

دخترا چی، اونا هم درس میخونن؟ 
ها دخترا هم درس میخونن، تو محل ما 4 تا دانشگاه رفتن،دوتا پسر، دو تا دختر 

بعد اونوقت قیمت این دخترای درس خونده بیشتره؟ 
- نه، همون 10 میلیون میدیم !

عبدالرحمن به من بگو بیشتر دوست داری بچت دختر باشه یا پسر؟ 
دختر 

چرا؟ 
خب پول میگیرم، پول 

یعنی تو اصلاً دخترت رو به عنوان یه پدر دوست نداری؟ 
- هم پدر دوست دارم، هم پول، یه عمو دارم که 11 تا پسر داره... و سکوت عبدالرحمن 

پس خدا باهاش بده؟ 
ها، باهاش بده، پسر باید پول بدی، ولی دختر پول میگیری 

خب عبدالرحمن بگو، اگه یه غریبه بیاد اونجا بهش زن میدن؟ 
نه 

چرا؟ 
غریبه خوب نیست 

خب به چه کسایی زن میدن؟ 
- اغنا باشه(پولدار باشه)، جا داشته باشه( منظورش خونه بود)، معتاد نباشه 

خب اگه یه ایرانی بیاد چی، بهش زن میدید؟ 
- نه 

چرا؟ 
- خب غریب هست، و اغنا نیست ( دوزاریم افتاد که منظورش اینه ایرانی پولدار اونجا زن نمیگیره )

خب عبدالرحمن تو بری افغانستان باز هم به ایران برمیگردی؟ 
ها، میام 

خب واسه چی میای؟ 
پول 

خب پول واسه چی میخوای؟ که بری باز زن بگیری؟ 
ها برم زن بخرم 

یعنی تو اگر یه زن دیگه بگیری دیگه به ایران برنمیگردی؟ 
نه 

یعنی تو پول میخوای واسه اینکه زن بگیری؟ 
سکوت عبدالرحمن 

خب اهل کجا هستی عبدالرحمن؟ 
میمنه، عرب خانه 

با کابل چند ساعت فاصله داره؟ 
- 6 ساعت 

با مزارشریف چی؟ 
- 3 ساعت 


دیگه اونقد گیج شده بودم، هیچ سوالی به زبونم نمیومد ...
چندتا ازش عکس گرفتم و اینجا گذاشتم تا شاید ...

Description: image004


Description: image003


در هر صورت این آقا با توجه به افکار سنتی خودش جواب میداد و بقول همکارم گفت چون اونورا تماماً رسم و رسومات کشور های عربی رو اجرا میکنن این سوال رو اینجا بپرسم که آیا کسی اطلاع داره که تو کشورهای عربی هم با همین دید به زن نگاه میکنن یا نه؟



92/6/26::: 6:2 ص
نظر()
  
  
در سال 52 جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط برای استراحت است 
 به این ترتیب 313 روز باقی میماند.

حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق برای
یک فرد نرمال مشکل است. 
بنابراین 263 روز دیگر باقی میماند

در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازم است که جمعا"" 122 روز میشود.
بنابراین 141 روز باقی میماند

اما سلامتی جسم و روح روزانه1 ساعت تفریح را میطلبد که جمعا"" 15 روز میشود.
 پس 126 در روز باقی میماند

طبیعتا"" 2 ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است که در کل 30 روز میشود.
پس 96 روز باقی میماند
1ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افکار به صورت تلفنی لازم است.
چرا که انسان موجودی اجتماعی است.
این خود 15 روز است.پس 81 روز باقی میماند

روزهای امتحان 35 روز از سال را به خوداختصاص میدهند. پس 46 روز باقی میماند

تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست کم 30 روز در سال هستند. پس 16 روز باقی میماند
در سال شما 10 روز را به بازی میگذرانید.
پس 6 روز باقی میماند

در سال حداقل 3 روز به بیماری طی میشود و 3 روز دیگر باقی است

سینما رفتن و سایر امور شخصی هم 2 روز را در بر میگیرند. پس 1 روز باقی میماند

1روز باقی مانده همان روز تولد شماست.چگونه میتوان در آن روز درس خواند
پس یک دانشجوی نرمال نمیتواند درس بخواند!!!

92/4/9::: 7:4 ع
نظر()
  
  

 

 

531253_10150967853013292_1812668965_n.jpg

 

ما ایرانی ها همه تام کروز رو می شناسیم ولی قهرمانان ایران رو نمی شناسیم! این داستان فیلم نیست واقعی است.می خوام با قهرمان واقعی وطن پرست گمنام ایرانی آشنا بشید و اینکه چطور برای ایران جان داد. با جوان ترین استاد خلبان نیروی هوایی ارتش ایران سرلشکر خلبان، « علی اقبالی دوگاهه» و داستان عجیب شهادتش بیشتر آشنا شوید.

 

او اهل رودبار استان گیلان بود. وی در 25 سالگی استاد خلبان جنگنده  F5 و در 27 سالگی با درجه سرگردی جزو افسران ارشد نیروی هوایی ارتش ایران شد. 

 

سرلشگر خلبان«عباس بابایی» و سرلشگر خلبان «مصطفی اردستانی» از شاگردان تحت آموزش ایشان بودند.

 

آموزش درآمریکا :دوره  تکمیل دوره خلبانی را به مدت 220 ساعت در سال 1347 در پایگاه هوایی ویلیامز شهر فنیکس ایالت آریزونای امریکا را به پایان رساند و کسب رتبه نخست در بین بیش از 400 دانشجوی خلبانی از کشورهای مختلف به عنوان خلبان نمونه این پایگاه را از آن خود نمود . امتیازات خلبانی که او در پایگاه ویلیامز آمریکا بدست آورد شامل رکوردهایی بود که تا آن زمان هرگز در آن پایگاه هوایی ثبت نشده بود. بطوری که تمامی اساتید پرواز هواپیماهای جنگی آمریکا را شگفت زده نمود. و به او لقب سلطان پرواز را داده بودند.

 

همچنین در سال 1353 جهت گذراندن دوره کارشناسی تفسیر عکس های هوایی و مدیریت اطلاعات و عملیات هوایی مجددا به امریکا اعزام گردید .

شهادت :

این هم وطن دلیر اکثر تلمبه خانه ها و نیروگاه های برق عراق از کار انداخته بود و طرح های عملیاتی وی باعث گردیده بود صادرات 350 میلیون تنی نفت عراق به صفر برسد از این رو صدام جنایتکار به خون این شهید تشنه بود .

 

به دستور صدام پس از دستگیری بدنش به دو نیمه تبدیل شد و نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد .

شرح کامل شهادت ایشان را در زیر بخوانید و به دیگران هم بفرستید تا مردم ایران بدانند ما چه عزیزان گمنامی را در نیروی هوایی ارتش داشته ایم که حتی نام آنها را هم نشنیده ایم .

وی پس از بمباران پادگان «العقره» در حالی که زنده به اسارت مزدوران عراقی درآمده بود، به دلیل ضربات مهلکی که نیروی هوایی ارتش ایران در نخستین ماه جنگ بر پیکر ماشین جنگی عراق وارد نموده بود به دستور صدام و برای ایجاد رعب و وحشت در بین سایر خلبانان کشورمان، برخلاف تمامی موازین انسانی و موافقت نامه های بین المللی رفتار با اسرا، به فجیع‌ترین و بیرحمانه ترین وضع به شهادت رسید.

 

بدستور صدام ملعون، دو ماشین جیپ از دو طرف با طناب هایی که به بدن این خلبان پر افتخار بسته بودند بدنش را دو نیم کردند. به طوری که نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد. این جنایت به حدی وحشیانه بود که رژیم بعثی در تلاشی بیشرمانه برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت هولناک، تا سالها از اعلام سرنوشت آن شهید مظلوم خودداری می کرد و طی 22 سال هیچگونه اطلاعی از سرنوشت وی موجود نبود؛ تا این که در خرداد سال 1370، بر اساس گزارش های موجود عملیاتی و اطلاعاتی، و نامه ارسالی کمیته بین‌المللی صلیب سرخ جهانی مبنی بر شهادت ایشان و اظهارات دیگر اسرای آزاد شده وخلبانان اسیر عراقی، شهادت خلبان علی اقبالی دوگاهه محرز شد. پیکر مطهرش که بخشی از آن غریبانه در قبرستان محافظیه نینوا و بخشی دیگر در قبرستان زبیر موصل به خاک سپرده شده بود، با پیگیری کمیته جستجوی اسرا و مفقودین وکمیته بین‌المللی صلیب سرخ جهانی، به همراه پیکرهای مطهر تنی چند از دیگر خلبانان شهید نیروی هوایی، پس از 22 سال دوری از وطن، در میان حزن و اندوه خانواده، یاران و همرزمانش به میهن بازگشت و به شکلی بسیار با شکوه و تاریخی در میدان صبحگاه ستاد نیروی هوایی تشییع و در پنجم مردادماه 81 در قطعه خلبانان بهشت زهرا درکنار سایر همرزمانش آرام گرفت.یادش گرامی باد

 


92/4/8::: 3:41 ع
نظر()
  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ *آشنایی با 16 میوه لوکس و عجیب غریب (+تصاویر)* ازجمله:1 – Rambutan رامبوتان 2 – Jackfruit جاک فروت یا جاکویرا 3 – Passion Fruit پاشن فروت 4 – Lychee لیچی و ....
+ تو زیر زمین داشتم مشروب میگرفتم مامان بزرگم دادمیزنه پاشو که بسیج اومده ! . . . . . . هرچی بود و خالی کردم تو چاه اومدم بالا میگه به گوشیت بسیج اومده !! تا شب به افق خیره بودم :|
+ اگه تو ام مثله من مدیونشی لایک کن.. . . . . . . . . خدا
+ گفت و گوی دو دختر که امروز تو تاکسی شاهدش بودم : . . .... . . . . - میگم نرگس فرق سرچ با دانلود چیه؟؟ + فرق خاصی نداره سرچ مال تبلته ولی دانلود مال لپ تاپه !!! - خوب معنی دوتاشون چی میشه؟؟ + فکر کنم همون اینترنت خودمون باشه !!! - وای نرگس تو مخ کامپیوتری ..........
+ دوستان یه سوال راجع به ازدواج داشتم : . . . خرید مودم وایرلس با خانواده داماده یا عروس؟
+ ای کسانی که فکر می کنید از دماغ فیل افتاده اید . . . . . . . . . . بدانید و آگاه باشید که در نظر ما پاپ کورنی بیش نیستید
+ سلام خوبی؟ ببخشید ولی 1سوال جنسی دارم که از کسی نمی تونم بپرسم فقط خودت می تونی کمکم کنی میخوام بدونم جنس شلوارت چیه؟
+ مامانم اومده میگه: . . . . . . . . . . . یه پست سرکاری بذار چهارتا فحش به عمت بدن.... بخندیم.
+ دیوونه شدم از بس که خیره شدم به عکس روی دیوار . . .. . . . . . . . . چقدر سخته آدم اینقدر به عکس خودش نگاه کنه اما هیچ نقطه ضعفی پیدا نکنه :|
+ هنوزم منتظرم یه روز یه خانومو آقای پولداری از خارجه بیان خونمون بعد مامانم بگه عزیزم ما تا حالا بهت دروغ گفته بودیم . . . . . . . . . . اینا پدر و مادر واقعیِ تو هستن