سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خیری در زندگانی نیست مگر برای دو کس : دانشمندی پیروی شده یا شنونده ای فراگیرنده . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :16
کل بازدید :97780
تعداد کل یاداشته ها : 78
103/3/1
8:46 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لی لی[911]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
upturn یعنی تغییر مطلوب خورشید تابنده عشق ###@وطنم جزین@### گل رازقی لیلای بی مجنون عشق سرخ من برادرم ... جایت همیشه سبز ... عکس و مطلب جالب و خنده دار پارمیدای عاشق hamidsportcars مـــــــــبـــــلِّـــــغ اســـــلــــام مــــــحـــــمـــــــدی شقایقهای کالپوش سکوت ابدی بلوچستان هم نفس ♥هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب♥ ► o▌ استان قدس ▌ o ◄ وبلاگ شخصی حامد ذوالفقاری آموزش رباتیک در کرج,رباتیک,ربات,رباتیک البرز,صنایع رباتیک آراد مقاله+آموزش+اخبار تازه ها یا د د اشت ها ی شخصی خو د م . ..:.:.سانازیا..:.:. امامزاده میر عبداله بزناباد برترین لحظه ها سفیر دوستی تنهایی......!!!!!! کلبهء ابابیل هستی تنهاااااا..... .: شهر عشق :. پیامنمای جامع ܓღ فـــرقــ بــیــنـــ عـشــقــ و دوسـت داشــتــنــ ایران اسلامی ღღتبسمـــــیـ بهـ ناچارღღ عکس های عاشقانه منطقه آزاد احمد چاله پی محمدمبین احسانی نیا ستاره سهیل اندیشه های من *bad boy* مشاوره - روانشناسی The best of the best دل شکسته یکی هست تو قلبم.... Dark Future S&N 0511 عشق ترخون Manna دریایی از غم Deltangi علمدار بصیر مبانی اینترنت صدای سکوت پسران علوی - دختران فاطمی *عشق و جزا* تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل بزرگترین سایت خنده بازار عمارمیاندواب مهاجر جیغ بنفش در ساعت 25 نت سرای الماس اس ام اس مردود تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم خاطرات من و دکترم I AM WHAT I AM من،منم.من مثل هیچکس نیستم همای رحمت باور من...!!! Tarranome Ziba ولایت دات کام ویژه نامه حسبان پردیس دختر و پسرای ایرونی زمزمه ی کوچه باغ شاه تور هفته نامه جوانان خسروشهر غزلیات محسن نصیری(هامون) هر چی تو دوست داری *دنـیــــای مـــــــن :) * وفا عشق پاک دوستانه xXx عکسدونی xXx دل نوشته های مائده « « عاشقی » » کشاورزی نوین بندر میوزیک نقاشی های الیکا یحیایی آزاد pink love اصولی رایانه محسن حیدری ستاره خاموش شاسوسا منتظران مهدی(عج) شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة یک عاشقانه ی ساده برای من...... ایرانیان ایرانی پایــــــگاه اطــــــلاع رســــــــانی قـتــــلیــــش خنده بازار 2 مشق عشق ناز باشگاه پرواز سکوت پرسروصدا عشق تابینهایت من و تو...ما فرهنگی آشنایی خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا دلو بزن به دریا عشق بزرگ ترین دروغ دنیاست جوک بی ادبی ، جوک بی تربیتی .::.تنها ترین دوست!واسه همیشه.::. بهار عشق عشق بزرگ ترین دروغ دنیاست دل شکسته یاس... نبض شاه تور *(حرفهای نگفته)* Hunter تجربه های مربی کوچک ღ♥ღ من و تو ღ♥ღ باران قدیسان مرگ یاور 313 غریبه ghamzade آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل ***رویا*** متالورژی_دانلودکده ی مهندسی متالورژی Rikhtegari.ir علم نانو در زندگی بی تو میمیرم... ستاره سهیل صدای مردم نی ریز delshekasteh ❤خاکســـــــتر عشـــق❤ بهترین دوست داستان یک روز مجاهد69 آزاد اندیشان خـــــستــــــــــــه امـــــــــــــــــ *دنیای یخی* یادداشتهای پراکنده دکتر ستوده شکارچی لحظه ها مناجات با عشق فهادانــ بیاببین چیه؟ از یک انسان غم صداقت دانستنی های جهان مریم بانو جوجو جدیدترین و جالب ترین رویداد ها در بروزترین وبلاگ(خوش آمدید) زندگی زیباست اما... متن ترانه ماندگارترین آهنگ های ایرانی روان شناسی کودک دستنوشته فقط من برای تو update your science ..::.. رنــــگــیـــن کــــــمــــان ..::.. کسب در آمد آسان از اینترنت *وبلاگ من* sadaf*love*live کلبه ساکت خیال هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه @sara@ ME&YOU یک خنده ی رومانتیک/بایه وبلاگ آنتیک با من باش بازی زندگی تک صلیب عشق بروبچ زابل من + تو = ما عشق اول11 به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید هر چه میخواهی این جا هست تنهایی .... دلم گرفته کـــــــــــــمــــــــــــــــــــــــــک جیگر نامه گاهنامه زیست خطـــــــ خطی * امام مبین * افسانه ی دونگ یی آژانس مسکن عمادی ارون به خدا سپردمت ما برای هم نبودیم سکوت شبانه سه ثانیه سکوت جوک و خنده یه دختر تنها دهاتی دکتر علی حاجی ستوده مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی پسری ازنسل امروز پرسپولیس دوست فقط و فقط خواننده ها خریدار غروب Romance رویای زیبا ... هر چی بخوای REAL 2 فروشگاه اینترنتی نشریه ی دوستی شعبه یک وبلاگ صدف= عشق طلاست عشق نردبانی برای لمس رویا ها عاشق تنها.... به نام خدایی که در این نزدیکیست آرش...پسر ایده آل من روانشناسی جالب جالب اما خواندنی فراق یار از دوجین خوشگل تر وفا فقط برای او موسیقی و سنتور نوازی نوین تنهایی من عشق طلاست تک شاخ عشق آبی های لندن wanted عشق ،غم ،تنهایی جوجواستان پسر شمالی sina عروسک دو راهی عشق music 90 یه دختر تنها کهکشان Networkingbest روژمان ورزش مطالب مذهبی درباره ی رپ و دوست شدن با شما تعمیر و نگهداری هواپیما&اطلاعت عمومی پسر تهرونی قدیسان مرگ فقط خدا معماری نوین آرنیکان جـــــوکیـ ـها کفر نامه کارو طراحی چهره تقدیم به عشقم چشمهای نقره ای Violin MUSIC تنهای اول

( إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى ) [کهف: 13]

« ایشان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند، و ما بر ( یقین و ) هدایتشان افزوده بودیم ».

جوانی قلبش از ایمان لبریز شده بود. خانواد‌ه‌اش او را برای کسب علم و دانش و اتمام تحصیلات دبیرستان به شهری دور دست فرستاده بودند و در آنجا اتاق کوچکی را اجاره کرده بود. از قضا هنگام غروب که قصد داشت به خانه مراجعت کند دختر جوانی را دید که در انتظار ماشین ایستاده بود و در حالی که کیف مدرسه‌اش را در دست داشت گریه می‌کرد، زیرا ماشینی که هر روز او را به خانه‌اش در روستا می‌رساند قبل از رسیدن دختر به ترمینال رفته بود و اکنون از شدت ناراحتی گریه می‌کرد.

 

 

جوان به او نزدیک شد و علت نگرانی را پرسید و به او چنین گفت:

آیا کاری از دست من ساخته است؟ چرا گریه می‌کنی؟ دختر گفت: من در فلان روستا زندگی می‌کنم امروز در مدرسه تأخیر کرده‌ام و سعی نمودم که در موعد مقرر خود را به ترمینال برسانم امّا وقتی به اینجا رسیدم متوجه شدم که رفقایم رفته‌اند و من تنها مانده‌ام و اکنون نه راه بازگشت را می‌دانم و نه پولی همراه دارم زیرا تاکنون به تنهایی و بدون خانواده‌ام به جایی نرفته‌ام.

دخترک این کلمات را بر زبان می‌راند و پیوسته گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت و با پروردگارش مناجات می‌کرد و می‌گفت: خدایا! چکار کنم؟ کجا بروم؟ حالا خانواده‌ام منتظر من هستند.

جوان بسیار متأثر شد و سراسیمه نمی‌دانست به دختر چه بگوید و چکار کند.

زمان به سرعت می‌گذشت. هوا تاریک شده بود.

پاهای دختر تحمل سنگینی بدن او را نداشتند. از شدت خستگی و گرسنگی قادر نبود خودش را کنترل کند.

جوان به او گفت: خواهرم من برادر تو هستم و مثل تو غریبم و در این شهر کسی را ندارم و خانواده‌ای را نمی‌شناسم تا تو را به آنجا ببرم ولی در این شهر تنها اتاق کوچکی دارم که می‌توانم تو را به آنجا برسانم. خواهرم به من اطمینان کن و امشب را در آنجا بمان فردا صبح تو را به مدرسه‌ات می‌رسانم.

شاید خانواده‌ات دنبال تو بیایند و به دوستانت ملحق شوی، انشاالله مشکل تو حل خواهد شد.

دختر به جوان اعتماد کرد و همراه او به طرف منزلش به راه افتاد. آن­ها به منزل رسیدند و جوان در حد توان از او پذیرایی کرد. رختخوابش را به او داد و خود بر روی زمین خوابید.

در این اتاق درگیری شروع شد و معرکه‌ی خطرناکی بود از یک طرف پسر جوان در آن سن و سال و در مقابل دختری تنها و زیبا، آن­ها برای همدیگر بی‌تابی می‌کردند و در فکر یکدیگر بودند. جایی که به جز خدا کسی از آنان با خبر نبود.

تنها خداوند مراقبت کننده و یاری رسان چنین لحظات حساسی بود نتیجه‌ی این خلوت هلاکت یا نجات از دیو شهوت بود که به راستی در چنین لحظاتی هر کس در گرو ایمان و یقین خود می‌باشد.

اکنون مبارزه حقیقی شروع می‌شود و ما نمی‌دانیم که پیروزی از آن کیست؟

آنجا که رسول خدا (ص) می‌فرماید:

« ما خلا رجل بامرأة الّا کان الشیطان ثالثهما »

هیچ مردی با زنی خلوت نمی‌کند مگر اینکه شیطان سومین آن­ها است.

شیطان مرتباً جوان را وسوسه می‌کرد و به او القاء می‌کرد که این صید گرانبهایی است که در کنار تو آرمیده است.

به او نگاه کن. به زیبایی و طراوت و شادابی او، به این عروس رایگان نظر کن.

چه کسی می‌داند که تو با او چکار می‌کنی؟ برو در کنار او بخواب. پیوسته و به طور مستمر ابلیس به او نزدیک می‌شد و او را به این کار تشویق و تحریض می‌کرد. دختر نیز نمی‌توانست بخوابد زیرا با جوانی ناآشنا در اتاقی به سر می‌برد و در حال مبارزه و ترس و حیرت لحظات را سپری می‌کرد. خواب به چشم هیچ کدام فرو نرفت هر دو درگیر مبارزه‌ای جانکاه بودند.

ناگهان جوان فکری به ذهنش خطور کرد و از جایش بلند شد و در غرفه‌اش به جستجو پرداخت مثل اینکه دنبال گمشده‌ای می‌گشت. ناگهان چراغی را یافت. همان چیزی که او به دنبال آن می­گشت، آن را برداشت و روشن کرد و در مقابل خود قرار داد و نفس راحتی کشید و درست مثل اینکه دنبال اسلحه‌ای کشنده‌ای باشد تا دشمن سرسختش را از پای درآورد. اکنون آن را یافته بود. پس حق داشت که باقلبی آرام و فکری راحت در کنار آن بنشیند. این اسلحه را برای نبرد با ابلیس در کنار خود نهاد و با وجود این آمادگی از مکر و حیله‌ی دشمن در امان ماند و بدون توجه به وسوسه‌های او مبارزه‌اش را شتابی تازه بخشید.

ابلیس پیش آمد و در مقابل او ایستاد، در حالی که زیبایی‌های دختر را در نظر او زینت می‌بخشید. او را به طرف معصیت تشویق می‌کرد و فکر می‌کرد که این دفعه بر جوان غلبه خواهد کرد.

جوان در حالی که چراغ را روبروی خود گذاشته بود نفسش را مخاطب قرار داد و گفت: من انگشتم را روی چراغ قرار خواهم داد. اگر بر آتش چراغ صبر کنی و سوزش و درد آن را تحمل کنی به معصیت اقدام کن و گرنه از خدای یکتا بترس و به آینده‌ات امیدوار باش انگشتش را روی چراغ گذاشت تا حدی که بوی سوختن آن به مشام رسید و از درد شدید بر خود می‌پیچید و با خود می‌گفت: ای دشمن خدا اگر تو بر آتش چراغ و این شعله‌ی ضعیف صبر نکنی پس چگونه آتش سهمگین دوزخ را تحمل خواهی‌کرد؟ با پارچه‌ای انگشت سوخته‌اش را بست و اندکی نشست. بار دیگر ابلیس بر او هجوم آورد و این بار انگشت دیگرش را روی شعله‌ی چراغ گذاشت و از آن هم بوی سوختن پوست و استخوانش برخاست. این چنین جنگ و مبارزه بین او و ابلیس در طول شب ادامه یافت و تا طلوع فجر لحظه‌ای آرام و قرار نداشت. هنگام صبح برای ادای نماز به پا خواست در حالی که به شدت درد می‌کشید نمازش را به جا آورد و با قلبی آرام و آسوده خاطر به دختر صبحانه داد و او را به مدرسه برد.

پدر دختر بی‌صبرانه انتظار او را می‌کشید و هنگامی که دختر را دید او را در آغوش گرفت نزدیک بود از شادی بال در بیاورد و بی‌اختیار از چشمانش اشک شوق سرازیر شد. دختر داستان را برای پدرش نقل کرد از سختی و اضطراب تنهایی و رنج و دردی که آن جوان در راه عقیده‌اش تحمل کرده بود و از امانت داری و شهامت و غیرت و از گذشت و ایثار آن جوان مؤمن و متعهد پدرش را با خبر کرد و بالاخره آنچه که آن جوان به دستان خود کرده بود همه را مانند فیلمی در برابر چشمان پدرش به نمایش گذاشت.

آنگاه پدرش به جوان نزدیک شد و بر او سلام کرد و از او تشکر و قدردانی نمود. وقتی به دستان جوان نگاه کرد که آن­ها را با پارچه‌ای پیچیده بود تعجبش افزوده شد و از ایمان و تقوای آن جوان متأثر شد. سپس از جوان تشکر و قدردانی کرد و او را همراه با دخترش به خانه دعوت کرد و از او پذیرایی نمود و دخترش را به عقد او درآورد و با وجود اینکه رئیس قبیله و مردی خوش نام و نشان بود حاضر شد دخترش را به عقد آن جوان ناآشنا اما مؤمن و غیور درآورد.

بعد از مراسم ازدواج آن­ها را در منزل خود اسکان داد و تا پایان تحصیل هزینه‌ی او را تحمّل کرد.

این چنین است تأثیر ایمان و یقین در دنیا و باید ثمره‌ی آن در آخرت چگونه باشد.

آنچه را مطالعه کردید قصه‌ای واقعی است که بدون دخل و تصرف نقل شده و هدیه‌ی گرانبهایی برای تمام جوانان پسر و دختر این عصر و زمانه است. به امید اینکه همه‌ی جوانان، عفت و پاکدامنی را بهترین ثمره‌ی عمر گرانبهای خویش بدانند و یقین داشته باشند که نیکی پیوسته تا روز قیامت ماندگار خواهد بود.


91/9/17::: 12:2 ص
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ *آشنایی با 16 میوه لوکس و عجیب غریب (+تصاویر)* ازجمله:1 – Rambutan رامبوتان 2 – Jackfruit جاک فروت یا جاکویرا 3 – Passion Fruit پاشن فروت 4 – Lychee لیچی و ....
+ تو زیر زمین داشتم مشروب میگرفتم مامان بزرگم دادمیزنه پاشو که بسیج اومده ! . . . . . . هرچی بود و خالی کردم تو چاه اومدم بالا میگه به گوشیت بسیج اومده !! تا شب به افق خیره بودم :|
+ اگه تو ام مثله من مدیونشی لایک کن.. . . . . . . . . خدا
+ گفت و گوی دو دختر که امروز تو تاکسی شاهدش بودم : . . .... . . . . - میگم نرگس فرق سرچ با دانلود چیه؟؟ + فرق خاصی نداره سرچ مال تبلته ولی دانلود مال لپ تاپه !!! - خوب معنی دوتاشون چی میشه؟؟ + فکر کنم همون اینترنت خودمون باشه !!! - وای نرگس تو مخ کامپیوتری ..........
+ دوستان یه سوال راجع به ازدواج داشتم : . . . خرید مودم وایرلس با خانواده داماده یا عروس؟
+ ای کسانی که فکر می کنید از دماغ فیل افتاده اید . . . . . . . . . . بدانید و آگاه باشید که در نظر ما پاپ کورنی بیش نیستید
+ سلام خوبی؟ ببخشید ولی 1سوال جنسی دارم که از کسی نمی تونم بپرسم فقط خودت می تونی کمکم کنی میخوام بدونم جنس شلوارت چیه؟
+ مامانم اومده میگه: . . . . . . . . . . . یه پست سرکاری بذار چهارتا فحش به عمت بدن.... بخندیم.
+ دیوونه شدم از بس که خیره شدم به عکس روی دیوار . . .. . . . . . . . . چقدر سخته آدم اینقدر به عکس خودش نگاه کنه اما هیچ نقطه ضعفی پیدا نکنه :|
+ هنوزم منتظرم یه روز یه خانومو آقای پولداری از خارجه بیان خونمون بعد مامانم بگه عزیزم ما تا حالا بهت دروغ گفته بودیم . . . . . . . . . . اینا پدر و مادر واقعیِ تو هستن